زمان کنونی: 2024/05/15, 10:04 PM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/05/15, 10:04 PM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 7 رأی - میانگین امتیازات: 4.14
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

Living after Death - زندگی پس از مرگ (Neko Chan)

نویسنده پیام
Kradness
isolated



ارسال‌ها: 1,158
تاریخ عضویت: Mar 2015
اعتبار: 242.0
ارسال: #1
Living after Death - زندگی پس از مرگ (Neko Chan)
به نام خدا مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
سلام مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
ماجرای داستان از این قراره:
دنیا دچار یک مشکل میشه و روح مرده ها نمیتونه جهان ما رو ترک کنه (دروازه ی برزخ براشون باز نمیشه)
شخصیت اصلی این داستان "جانیس" (که خودم بیدم مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه) میباشد که یک دفعه متوجه میشه که مرده و مثل روح تو جهان باقی مونده و .... (اسپویل اَخه مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)تایپک نظرات:
http://www.animpark.net/thread-21615.html
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
چپتر اول
من مرده ام؟؟

(جانیس)
یه روز مثل روز های عادی دیگه توی خونه خودمون بیدار شدم. یه حس عجیب غریب داشتم و فکر میکردم خواب دیدم. ساعت رو که نگاه کردم فهمیدم ساعت 11 صبحه. تنها چیزی که یادم بود این بود که به دلیل مریض شدنم اون روز رو مدرسه نرفتم. اما وقتی که بیدار شدم هیچ اثری از مریضی نبود.
گشنم نشده بود ولی فکر کردم بهتره چیزی بخورم. رفتم سر یخچال و یه لیوان شیر برداشتم.
دور و برم رو نگاه کردم. خونه به هم ریخته شده بود...خب فرقی برای من نمیکرد...
کمی که دقت کردم دیدم از پشت مبل یه رنگ قرمز داره میاد بیرون
کنجکاو شدم و رفتم پشت مبل رو نگاه کردم
پیش خودم میگفتم: چطور ممکنه؟؟ هیچ وقت همچین اتفاقی نمیوفته!
کدومش واقعیه؟!
***
(هاروکا)
اصولا مردم ب خاطر اخلاق بدم طرفم نمیومدن و تا منو میدیدن شروع میکردن به پچ پچ کردن درباره م.
ولی امروز همه طوری رفتار میکردن که انگار وجود ندارم.
پیش خودم فکر کردم که این هم از همون برنامه های مسخره ایه که برام ریختن؟!
با بی حوصلگی از پنجره مدرسه بیرون رو نیگا کردم دیدم ی سری آدم با ی تابوت دارن میرن سمت قبرستون...تمام چهره هارو میشناختم:پدرم...خواهرم و تنها دوستی که داشتم.
فکر کردم کسی از آشنایانمون مرده. با عجله رفتم پایین...ولی هرچی صداشون کردمو پرسیدم کی مرده کسی جواب نداد..پس صبر کردم برسیم قبرستون و موقعی که تابوت رو برای بار آخر باز میکنن ببینم کی داخلشه...
دم قبر که رسیدیم قبل از باز کردن تابوت مامانم گفت:خداحافظ دخترم و ی قطره اشک ریخت
داد زدم:د...دخ...دخترمممممممممم؟!ینی من ی خواهر ناشناخته داشتم؟!!
مشتاقانه منتظر باز کردن تابوت بودم.
بالاخره مادرم تابوترو باز کرد تاکسی ک دخترم خطاب میکرد رو ببینه...با عجله خم شدم بینم کیه...
ولی این اصلا...اصلا امکان نداره!!!!!
***
(جانیس)
اینجا چه اتفاقی افتاده؟! من کی مردم؟!
این همه سوالاتی بود که داشتم و هیچ کس نبود که بهشون پاسخ بده.
تصمیم گرفتم صبر کنم تا پدرم بیاد و ببینم چه اتفاقی میوفته. ساعت های 3 بود و پدرم رسید خونه.
من که مطئن بودم همه اینا الکیه
هر چی داد زدم جوابی نداد و او خودش داشت دنبالم میگشت
کم کم داشت باورم میشد که مردم
ولی من هنوز اعتقاد داشتم که زنده ام!
جلوی پدرم ایستادم و او مثل هوا از داخل بدم رد شد.
نا امید شدم و تصمیم گرفتم از خونه برم بیرون چون اینجا کاری نمیتونستم بکنم
***
(هاروکا)
ب جزئیات بیشتر دقت کردم. م کم داشتم مطمئن میشدم اون خودمه ولی من ک اینجا سرومرو گنده وایساده بودم! باید حتما با کسی حرف میزدم وگرنه دیوانه میشدم!
خواهرم نگاهی به جسد بیجون من انداخت و زد زیر گریه: با هارو دعوام شد مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه بعدش اون با عصبانیت رفت سمت خیابون مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه اصلا نمیخواستم اینطوری شه مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
اسم هارو رو که شنیدم مطمئن شدم که این جسد منه چون همه منو هارو صدا میزدن
من: خیابون؟! دعوا؟! ولی من که مثل هر روز بلند شدم و رفتم مدرسه!
یکی جواب بده چه اتفاقی افتاده؟!

(ادامه دارد... مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2015/08/24 12:02 PM، توسط Kradness.)
2015/08/22 08:00 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ

[-]
No
Error.

ارسال پاسخ 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  داستان زندگی من ciel 12 1,988 2015/12/25 04:23 PM
آخرین ارسال: ملیکا ایچیزن
documents داستان (روز مرگ)فصل اول SaSoRi_SeNpAi 83 15,502 2015/11/12 03:13 PM
آخرین ارسال: Sezar
  داستان مرید مرگ ×Freak× 8 1,934 2015/08/20 10:22 AM
آخرین ارسال: ×Freak×
  داستان مرگ و زندگی Akaito 2 2,365 2015/03/02 05:00 PM
آخرین ارسال: Akaito
  زمزمه گران مرگ Milanna 10 3,589 2014/08/02 09:18 PM
آخرین ارسال: aytak



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان