زمان کنونی: 2024/06/01, 05:33 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/06/01, 05:33 AM



نظرسنجی: داستانم قشنگه؟ :دی
اوووووووووه یسسسسس!! آماشااااللله!!! مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه اوووه خجالت کشیدم!! مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
بابا ایولللل نمیدونستم اینقدر قشنگ مینویسی!! مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه مرسی خجالتم نده!! مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
برای اوسکلی مثل تو خوبه! مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه حرف نزن خودتی! مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
خوبه بدک نیس! مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه اخه این نظره که تو میدی؟ مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
افتضاحه! مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه تو نظر ندی لطف میکنی! مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
[نمایش نتایج]
توضیح: این یک نظرسنجی عمومی‌است. کاربران می‌توانند گزینه‌ی انتخابی شما را مشاهده کنند.
ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان '' Love Hunter! ''

نویسنده پیام
2rsa
❤مَن پُرَم اَز حِِسِ خُوب❤

*


ارسال‌ها: 11,458
تاریخ عضویت: May 2016
اعتبار: 2253.0
ارسال: #5
RE: داستان '' Love Hunter! ''
پارت4

شراره:
اوه... به به... چقدر کیفش پر بوده هااا.... لعنتی! چقدر پولدار! میتونم برای تولد هجده سالگی آهو ماشین بخرم اما نه اونو باید بیارم پیش خودم! اون واقعا سه ماهه دیگه هجده سالش میشه و از یتیم خونه میندازنش بیرون. اما این، برای لباس و تخت مناسب کمه باید چندتا پولدار تیغ بزنم.
نگاه به بیرون پنجره کردم. بدبختی اینه هیچ آدم پولداری تو این خراب شده پا نمیزاره. صبرکن... اون جارو... یه مرد کت و شلوار مشکی! ایول... مثل اینکه از اون پوداراست!
سریع از پله های کثیف آپارتمان پایین اومدم. به سمت اون مرد رفتم، داشت طرف من میومد.... دویدم سمتش و محکم بغلش کردم و داد زدم:
_واااااااای ممد! کجا بودی عشقم؟؟ دلم برات یه ذره شده بود.
به بدنش دست زدم ببینم کیف پولش کجاست. همزمان گفتم:
_وای ببینم عضله در آوردی یانه؟ ببینم شکلاتی چیزی برام نیوردی!؟
بدبخت مونده بود اما... چرا بی حس نگاه میکرد؟ بیخی بابا... کیفشو پیدا کردم.
_خوب عشقم چرا....
دستمو گرفت... لعنتی فهمید! چطوری؟ گفت:
_من دنیلم. شما خانوم شراره دهقانی هستید؟... ازتون میخوام جیب بر من باشید و با من بیاین... قبوله؟
این خل مغز چی داره میگه؟ جیب برش؟
_چی میگید آقا؟ برو بابا!!!
میخواستم برم که گفت:
_پول خوبی میگیرید!
واو.... جیب بری و حقوق‌؟ عالیه!
برگشتم و گفتم:
_اوکی! حله! ولی یه شرط!
_بگو!
_یکی هست میخوام با من بیاد. میتونه‌؟
کمی مکث کرد و گفت:
_باشه.
2018/12/26 07:48 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
داستان '' Love Hunter! '' - 2rsa - 2018/12/25, 03:32 PM
RE: داستان '' Love Hunter! '' - 2rsa - 2018/12/25, 05:26 PM
RE: داستان '' Love Hunter! '' - 2rsa - 2018/12/25, 05:30 PM
RE: داستان '' Love Hunter! '' - 2rsa - 2018/12/25, 09:33 PM
RE: داستان '' Love Hunter! '' - 2rsa - 2018/12/26 07:48 PM
RE: داستان '' Love Hunter! '' - 2rsa - 2018/12/26, 07:49 PM
RE: داستان '' Love Hunter! '' - 2rsa - 2018/12/27, 11:35 AM
RE: داستان '' Love Hunter! '' - 2rsa - 2018/12/29, 06:29 AM
RE: داستان '' Love Hunter! '' - 2rsa - 2019/01/02, 11:23 PM

موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
documents [داستان] آدمانتِم dot. 4 1,581 2021/05/19 09:32 PM
آخرین ارسال: dot.
  داستان:در مرز مشترک آتیش پاره 7 2,190 2021/04/21 07:06 PM
آخرین ارسال: آتیش پاره
documents (داستان کوتاه) انتظار Ilyaa_JA 0 948 2021/04/17 04:29 PM
آخرین ارسال: Ilyaa_JA
One Piece-1 [داستان] جلگه‌ی بایر dot. 1 1,102 2021/03/10 12:12 AM
آخرین ارسال: dot.
  کلکسیون داستان های کوتاه دارسی ال.سی dot. 2 1,139 2021/01/24 11:31 PM
آخرین ارسال: dot.



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان