جيغ ،خون،مرگ...
با شدت از خواب ميپرم ميتوانم عرق را روى صورتم حس کنم اطرافم را نگاه ميکنم ؛همه چيز سر جايش است
_کاترين؟
با صدايى که بيشتر به ناله شباهت دارد ميگويم:خوبم
_مطمئنى؟داشتى تو خواب حرف ميزدى
نمى توانم به حرف هايش توجه کنم ،تمام فکرم روى خوابى است که ديدم با بى توجهى ميگويم :جدى؟چى مى گفتم؟
_نمى دونم بيشتر شبيه ناله بود(با صدايى فوق العاده تقليدم را در مى آورد)نه نه خواهش مى کنم نهههههههههههه
_هيسسسسس جيغ نزن مردم خوابيدن !!!!
_باشه باشه حواسم نبود...خب حالا نمى خواى بگى چه خوابى ديدى؟
_نه
_بگو ديگه
_خيله خب بابا خواب ديدم داشتن رو پيتزام پياز ميريختن منم که حسااااااااااس
_وووويى بابا حساااااااااس !دارى بچه گول ميزنى؟!
_شايد
با عصبانيت داد ميزند:کاااااترين !
در جوابش داد ميزنم:لوووووسى!
_وووووووويى تلافى ميکنم!!!
_وووووووويى تلافى بکن جلوتو که نگرفتممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
رشته اى از موهاى قهوه اى اش را به عصبانيت کنار ميزند بعد به سمت تختش ميرود و با حرس ميگويد: شب به خير!
به مسخره ميگويم:شب به فناااااا!
روى تختم دراز ميکشم چشمانم را ميبندم و به سرعت به خواب ميروم
تيک تيک ساعتم از خواب بيدارم ميکند سرم را در بالش فرو ميکنم و ميگويم:لوسى اون ساعت لعنتى رو قعطش کن
يک دقيقه ميگذرد به سختى بلند ميشوم و ساعت را خاموش ميکنم بعد ميگويم:مگه نميگم اينو خاموش...لوسى؟
تعجب ميکنم من و لوسى هميشه با هم به کلاس ميرفتيم امکان نداردتنها رفته باشد!
بى خيال اين موضوع ميشوم ،لباس هايم را عوض ميکنم بعد جلوى ايينه مى ايستم و به موهاى مشکى ام مدل ميزنم راستش را بخواهيد انتخاب مدل مو براى دخترى که موهايش به سختى به زير صورتش رسيده چندان سخت نيست.
اکثر دوست هايم مرا به خاطر چشم هاى بنفشم مسخره مي کنند ؛ميدانم که شوخى مى کنند اما اين مسئله در اينکه چشم هايم عجيب و غريب هستند تاثيرى ندارد اين يک حقيقت است.
از اتاقم بيرون ميروم و در راهرو قدم ميگذارم خيلى عجيب است؛به طور معمول بايد بسيار شلوغ باشد و اينکه کاملا خلوت است حتى بار ها عجيب تر از غيب شدن ناگهانى لوسى است .تنها چيزى که تفاوتى نکرده است ديوار است که هنوز کثيف است
به سمت کلاس فيزيک ميروم زياد با خوابگاه فاصله ندارد
پس از پنج دقيقه به در کلاس فيزيک ميرسم ميخواهم جيغ بزنم اما زبانم بند آمده است؛چاله هاى خون روى زمين لخته شده اند تعداد زيادى جنازه به طور وحشتناکى روى زمين سرد افتاده است.چند تايى را ميشناسم؛ فرد ، مايک ،اميلى......و لوسى
حدودا يک دقيقه به جنازه ها خيره ميشوم که کسى ميگويد:حال آخرين قربانى من چطوره؟
به سمت صدا بر ميگردم موجودى را ميبينم که چشم هاى آبى بسيار روشن دارد که عنبيه اش به طور وحشتناکى مشکى شده است
ادامه دارد
تاپيک نظرات: