داستان فیلم از 1939 اغاز میشود
. هنگامی که اسکار شیندلر به منطقه ورشو در لهستان سفر میکند و در اول ژآنویه به حزب نازی میپیوندد و با گذشت زمان رابطه اش با افسران ارشد المان نازی در برلین شدت میگیرد و به گونه ای با سخاوتمندی خود با انها رفیق میشود .
با اغاز حمله هیتلر در اواسط 1939 به لهستان شیندلر با کمک تعدادی از ثروتمندان یودیه لهستانی تبار کار خانه الیاف مصنوعی میخرد و سهام انرا با انها به اشتراک میگذارد !
و با تاسیس اردوگاه داخائو در ورشو جان یهودیان به خطر میفتد !
شیندلر از انجایی که پول و منفعت خود را به یهودیان مدیون بود برای فرار از اردوگاه داخائو و همچنین گریختن از دست ماموران اس اس انها را به کار خانه خود می اورد و برایشان اشتغال زایی میکند .
در واقع این فیلم تغییر دیدگاه یک نازی را نشان میدهد که قصد دارد که اشتباهی که در حق یهودیان مرتکب شده را جبران کند !!
انتهای داستان در نهایت به سال 1944 میرسد !
زمانی که هیتلر در اواخر حکومتش فرمان معروف "بزن و بسوزان" را صادر میکند و دستور میدهد ورشو "
هرگز از خاکستر بر نخیزد" بصورت تصادفی شیندلر کارخانه اش به اتش کشیده میشود و در حین اینکه تلاش دارد افراد را نجات دهد در اتش گیر میفتد و تلف میشود !
و فیلم به پایان میرسد!
هرچند که کارگردان در 1995 مرگ شیندلر را دروغ جلوه داد و انرا دستکاری کرد !
امیدواریم لذت برده باشید !