دیالوگ های ماندگار!

[تزوکا]

شاید کسی را که با او خندیده ای فراموش کنی، اما هرگز کسی را که با او گریسته ای از یاد نخواهی برد!

[sebastian-chan]

دلــت بــه حـال مـرده هــا نـسـوزه نـگــرانِ زنـده هـا بــاش مـخـصـوصـن
اونـایی کـه بــی عـشـق زنـدگــی مـی کـنـن ! ( دامبلدور )

[sebastian-chan]

ﻣﺘﺮﺳﮏ: «ﻣﻦ ﻣﻐﺰ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﺗﻮ ﺳﺮﻡ ﭘﺮ ﺍﺯ ﭘﻮﺷﺎﻟﻪ!»
ﺩﻭﺭﻭﺗﯽ: «ﺍﮔﻪ ﻣﻐﺰ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﭘﺲ ﭼطوری ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﯽ؟»
ﻣﺘﺮﺳﮏ: «خب... بعضی ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻐﺰ ﯾﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻦ! نمیزنن؟!»

[sebastian-chan]

-شما چرا اینقدر سرخوشین؟
+رازمونو بهش بگیم داداش؟ بیا جلو..
چون ما.. خیلی خیلی گاگولیم..!
"عصر یخبندان/کریس وج"

[Judy]

مرد:

 «تا حالا آرزوی مرگ کردی؟»

پیرمرد: «نه، احمقانه ست که تو این زمونه آرزوی نعمت داشته باشی.»

[تزوکا]

انسان برای آن ایمان دارد که ایمان دارد، انسان برای آن دوست دارد که دوست دارد: از این بیشتر دلیلی لازم نیست!

[تزوکا]

گرگ همیشه گگ می زاید و گوسفند همیشه گوسفند، تنها انسان است که گاهی گرگ می زاید و گاهی گوسفند!

[تزوکا]

گاهی سکوت میکنی، چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرف بزنی!

[ODESA]

هوگو ویوینگ : یاد گرفتم ارمان هارو بیاد بیارم نه ادم ها را .
چون یک ادم ممکن ممکنه از بین بره ، دستگیر بشه ، کشته بشه .
ولی چهارصدسال بعد یه ارمان میتونه دنیا رو عوض کنه !

[YUICHI]

مغزت
گاهی میتونه به بزرگ ترن حمایت کننده و گاهی به بزرگترین دشمنت تبدیل بشه
بستگی داره چطور ازش استفاده کنی
کاتارا/افسانه ی کورا